معنی مواد مذاب آتش فشانى
حل جدول
ماگما
گدازه آتش فشانى
ماگما
مواد مذاب آتشفشانی
گدازه
مواد مذاب درون زمین
ماگما
آتش فشانى در سیسیل
اِتنا
آتنا
اتنا
فارسی به ایتالیایی
lava
فارسی به عربی
لغت نامه دهخدا
مذاب. [م ُ] (ع ص) (از «ذوب ») گداخته. (دستورالاخوان) (زمخشری) (برهان قاطع). گداخته شده. (غیاث اللغات). آب شده. مایعگشته. (ناظم الاطباء). نعت مفعولی از اِذابه. ذوب شده:
دولت میر قوی باد و تن میر قوی
بر کف میر می سرخ چو یاقوت مذاب.
فرخی.
به کنیت ملک الشرق کآسمانش نوشت
به سکه ٔ رخ خورشید بر به زر مذاب.
خاقانی.
دوش ز نوزادگان دعوت نو ساخت باغ
مجلسشان آب زد ابر به سیم مذاب.
خاقانی.
عاشق صادق به زخم دوست نمیرد
زهر مذابم بده که ماء معین است.
سعدی.
به هوای لب شیرین دهنان چند کنی
جوهر روح به یاقوت مذاب آلوده.
حافظ.
مذاب. [م َ] (ع ص) (از «ذ و ب ») گداخته. آب شده. مایعگشته. (ناظم الاطباء). رجوع به مُذاب شود.
مترادف و متضاد زبان فارسی
آبشده، ذوب، گداخته، میعان،
(متضاد) منجمد
فرهنگ فارسی هوشیار
گداخته، آب شده، مایع گشته
فرهنگ معین
(مُ) [ع.] (اِمف.) گداخته شده، آب شده.
فرهنگ عمید
گداخته، آبشده،
معادل ابجد
1926